رودخانه ای است بفرانسه، که در موضع کربی به رود سن میریزد (از ساحل یسار) ، و طول آن 90 هزار گز است، دندانها. (غیاث) : حدثنا ابراهیم بن عبدالرحمن ابوسهل مولی موسی بن طلحه قال رأیت موسی بن طلحه قد شد اسنانه بذهب. (الکنی و الاسماء للدولابی)
رودخانه ای است بفرانسه، که در موضع کُربی به رود سِن میریزد (از ساحل یسار) ، و طول آن 90 هزار گز است، دندانها. (غیاث) : حَدثنا ابراهیم بن عبدالرحمن ابوسهل مولی موسی بن طلحه قال رأیت موسی بن طلحه قد شد اسنانه بذهب. (الکنی و الاسماء للدولابی)
رود رود ارس، آب ارس از جنوب بشمال میرود و از کوههای قالیقلا و ارزن الروم برمیخیرد و بولایت ارمن و آذربایجان و اران میگذرد و به آب کروقراسو ضم شده در حدود گشتاسفی بدریای خزر میریزد و در این ولایات که ممر این آب است بر آن زراعت بسیار است. طول این رود صد و پنجاه فرسنگ باشد. (نزهه القلوب ص 212). جغرافیون عرب، ارس را الرّس (رس ّ) ضبط کرده اند و بعقیدۀ بعضی مستشرقین آن همان رود دائی تیای مذکور در اوستا است. آنرا در قدیم اراسک و یونانیان آراکس مینامیدند. نام رودی بزرگ است که از کوههای ارزن الروم آید و بر صحرای نخجوان و از آنجا به ارّان رود و بچندین بخش گردد و بر بیشتر مزارع آن ولایت رسد و اندکی که باقی ماند به رود کر پیوندد و هر دو بدریای آبسکون که قلزم نیز میخوانند منتهی شود. (صحاح الفرس). رودخانه ای است مشهور که از کنار تفلیس و مابین آذربایجان و اران میگذرد. (برهان). ارس، اسم رودی است که از کوههای قالیقلا خارج میشود در محلی که طول آن شصت و هفت و عرض چهل و یک و از اردبیل میگذرد و طول آن هفتاد و سه و عرض سی و نه و نصف است و بعد به اراضی ورثان می گذرد و سپس در نزدیکی بحر خزر به نهر کر متصل می شود و متحداً بدریای خزر ریزند. (تقویم البلدان از مرآت). رود ارس از ارمینیه خارج شود و از ورثان گذشته از پشت مغان و نهر کر گردیده بدریای طبرستان ریزد. (ابن حوقل). ارس که مورخین یونانی آنرا آراکس مینامیده اند از رودهای عظیم آسیاست. سرچشمۀ این رود در جبال ارمینیهالکبری است. جریانش از مغرب بمشرق و رودخانه های آرپه چای و آق چای و قراسو داخل این رود میشود و ازجنوب بادکوبه ببحر خزر میریزد. این رود عظیم و جریانش تند است اما چندان عمق ندارد. در قدیم هر چه خواسته بودند بر روی آن پلی استوار کنند ممکن نشده بود، یعنی هر چه ساخته بودند بجهت طغیان آب در فصل بهار خراب شده. هنوز آثار خرابی اغلب از آن پلها باقی است. و مؤلف مرآت البلدان گوید: من خود در شعبان هزار و دویست و هشتاد که بمأموریت اقامت پاریس میرفتم، از جلفا از روی ارس گذشتم. چون اوایل زمستان بود آب رودخانه قسمی منجمد بود که از روی یخ عبور کردم. در مراجعت در شعبان هزار و دویست و هشتاد و سه که اواخر پائیز بود آب یخ نکرده بود با کرجی عبور کردم. (مرآت البلدان). رود ارس (آراکس قدیم) تقریباً به طول هشتصدهزار گز از کوه هزار برکه در جنوب ارزروم سرچشمه گرفته از حوالی دوالو تا قره دونی در سرحد ایران جاری میباشد و پس از آن از خاک مغان داخل قراباغ قفقازیه شده و در جسر جواد، رود کر یا کوروش که از تفلیس می آید به آن ملحق گردیده بعد بجنوب شرقی منحرف. و در سالیان دو شعبه شده یکی در شمال خلیج قزل آقاج وارد بحر خزر میشود و دیگری بخلیج مزبور میریزد. مجرای این رود که بین کوه های قراداغ و قراباغ جاری است بسیار باریک و درۀ آن هولناک و جریانش سریع است و از ساحل یمین و یسار شعبات متعددی ضمیمۀ آن میشود. مهمترین رودهائی که از قفقازیه به آن ملحق میگردد عبارت است از:آرپا و رود نخجوان و رود آقرا که نزدیک پل خداآفرین به ارس متصل میشود. رودهای واردۀ به ارس در ایران از این قرار است: اول رود ماکو یا زنگمار که سرچشمۀآن در بایزید ترکیه است و اراضی ماکو را مشروب کرده در شمال غربی نخجوان به ارس متصل میشود. دوم آق چای (سفیدرود) که دارای دو شعبه است: یکی موسوم به قتورچای که از خوی میگذرد و دیگری رود مرند که در جنوب ماری کند به قتورچای وصل میشود و در ماری کند شعبه اصلی آق چای که از جنوب چالدران میگذرد به آنها ملحق گردیده، در مغرب جلفا به ارس وارد میشود، در شرق آق چای خط آهن جلفا به تبریز از روی ارس عبور میکند. سوم رودهای کوچک مانند گوگ گنبد و غیره از قراداغ سرچشمه گرفته به ارس میریزد. چهارم اندرآب که دارای دو شعبه است یکی از اهر و دیگری از اردبیل جاری و سرچشمۀ رود اردبیل از کوه سبلان و سرچشمۀ اهر از جنوب کوه های قراداغ است. رود ارس از آرتاکزاستا (به ارتفاع 790 گز محل اتصالش با رود کوروش 12 گز دارای یک نشیب 778 گزی است در صورتی که طول آن پانصد هزار گز است. این نشیب بطریق ذیل تقسیم میشود: از اولین نقطۀ سرحدی تا جلفا که فاصله آن 150هزار گز است، 60 گز، از جلفا تا ابتدای دشت مغان که فاصله آن 200 هزار گز است، 540 گز، از ابتدای دشت مغان تا قلعۀ گوسفند (قویون) که فاصله اش 150 هزار گز است، 178 گز، از قلعۀ گوسفند تا کنار دریا که فاصله آن 100 گز است و ارس به کوروش ملحق میشود 38 گز. پس حد اعلای نشیب آن بین جلفا و کویر مغان در هر گزی 0/0027 است. در صورتی که در مغرب جلفا 0/0004 و در قسمت سفلی یعنی از کویر مغان به بعد 0/000864 است. (جغرافیای طبیعی تألیف کیهان صص 65-67) : شهرک باژگاه برلب رود ارس نهاده است. (حدود العالم). ارس را در بیابان جوش باشد بدریا چون رسد خاموش باشد. نظامی. ای صبا گر بگذری بر ساحل رود ارس بوسه زن بر خاک آن وادی و مشکین کن نفس. حافظ. درآورد کشتی به آب ارس ز دریای لشکر ارس ماند پس. هاتفی. ارس شد ارس من از جستجویت. لطفی. و رجوع به حبط ج 2 ص 168 و 410 و ذیل جامعالتواریخ رشیدی تألیف حافظ ابرو ص 177 و 182 و 222و ایران باستان ص 692، 1387، 1474، 1689، 1908، 1918، 2268، 2284، 2368، 2370، 2371، 2374، 2376، 2459، 2593 و تاریخ مغول ص 120، 129، 137، 205، 206، 324 شود، بتک بردن چیزی. فرونشاندن به تک. ته نشین کردن. الحدیث فی وصف اهل النار: اذا طفت بهم النار ارسبتهم الاغلال، ای اذا رفعتهم و اظهرتهم حطتهم الاغلال بثقلها الی اسفلها. (منتهی الأرب)
رود رود ارس، آب ارس از جنوب بشمال میرود و از کوههای قالیقلا و ارزن الروم برمیخیرد و بولایت ارمن و آذربایجان و اران میگذرد و به آب کُروقراسو ضم شده در حدود گشتاسفی بدریای خزر میریزد و در این ولایات که ممر این آب است بر آن زراعت بسیار است. طول این رود صد و پنجاه فرسنگ باشد. (نزهه القلوب ص 212). جغرافیون عرب، ارس را الرّس (رس ّ) ضبط کرده اند و بعقیدۀ بعضی مستشرقین آن همان رود دائی تیای مذکور در اوستا است. آنرا در قدیم اِرِاسک و یونانیان آراکس مینامیدند. نام رودی بزرگ است که از کوههای ارزن الروم آید و بر صحرای نخجوان و از آنجا به ارّان رود و بچندین بخش گردد و بر بیشتر مزارع آن ولایت رسد و اندکی که باقی ماند به رود کر پیوندد و هر دو بدریای آبسکون که قلزم نیز میخوانند منتهی شود. (صحاح الفرس). رودخانه ای است مشهور که از کنار تفلیس و مابین آذربایجان و اران میگذرد. (برهان). ارس، اسم رودی است که از کوههای قالیقلا خارج میشود در محلی که طول آن شصت و هفت و عرض چهل و یک و از اردبیل میگذرد و طول آن هفتاد و سه و عرض سی و نه و نصف است و بعد به اراضی ورثان می گذرد و سپس در نزدیکی بحر خزر به نهر کُر متصل می شود و متحداً بدریای خزر ریزند. (تقویم البلدان از مرآت). رود ارس از ارمینیه خارج شود و از ورثان گذشته از پشت مغان و نهر کر گردیده بدریای طبرستان ریزد. (ابن حوقل). ارس که مورخین یونانی آنرا آراکس مینامیده اند از رودهای عظیم آسیاست. سرچشمۀ این رود در جبال ارمینیهالکبری است. جریانش از مغرب بمشرق و رودخانه های آرپه چای و آق چای و قراسو داخل این رود میشود و ازجنوب بادکوبه ببحر خزر میریزد. این رود عظیم و جریانش تند است اما چندان عمق ندارد. در قدیم هر چه خواسته بودند بر روی آن پلی استوار کنند ممکن نشده بود، یعنی هر چه ساخته بودند بجهت طغیان آب در فصل بهار خراب شده. هنوز آثار خرابی اغلب از آن پلها باقی است. و مؤلف مرآت البلدان گوید: من خود در شعبان هزار و دویست و هشتاد که بمأموریت اقامت پاریس میرفتم، از جلفا از روی ارس گذشتم. چون اوایل زمستان بود آب رودخانه قسمی منجمد بود که از روی یخ عبور کردم. در مراجعت در شعبان هزار و دویست و هشتاد و سه که اواخر پائیز بود آب یخ نکرده بود با کرجی عبور کردم. (مرآت البلدان). رود ارس (آراکس قدیم) تقریباً به طول هشتصدهزار گز از کوه هزار برکه در جنوب اَرزروم سرچشمه گرفته از حوالی دوالو تا قره دونی در سرحد ایران جاری میباشد و پس از آن از خاک مغان داخل قراباغ قفقازیه شده و در جِسر جواد، رود کر یا کوروش که از تفلیس می آید به آن ملحق گردیده بعد بجنوب شرقی منحرف. و در سالیان دو شعبه شده یکی در شمال خلیج قزل آقاج وارد بحر خزر میشود و دیگری بخلیج مزبور میریزد. مجرای این رود که بین کوه های قراداغ و قراباغ جاری است بسیار باریک و درۀ آن هولناک و جریانش سریع است و از ساحل یمین و یسار شعبات متعددی ضمیمۀ آن میشود. مهمترین رودهائی که از قفقازیه به آن ملحق میگردد عبارت است از:آرپا و رود نخجوان و رود آقرا که نزدیک پل خداآفرین به ارس متصل میشود. رودهای واردۀ به ارس در ایران از این قرار است: اول رود ماکو یا زنگمار که سرچشمۀآن در بایزید ترکیه است و اراضی ماکو را مشروب کرده در شمال غربی نخجوان به ارس متصل میشود. دوم آق چای (سفیدرود) که دارای دو شعبه است: یکی موسوم به قُتورچای که از خوی میگذرد و دیگری رود مَرَند که در جنوب ماری کند به قُتورچای وصل میشود و در ماری کند شعبه اصلی آق چای که از جنوب چالدران میگذرد به آنها ملحق گردیده، در مغرب جلفا به ارس وارد میشود، در شرق آق چای خط آهن جلفا به تبریز از روی ارس عبور میکند. سوم رودهای کوچک مانند گوگ گنبد و غیره از قراداغ سرچشمه گرفته به ارس میریزد. چهارم اندرآب که دارای دو شعبه است یکی از اهر و دیگری از اردبیل جاری و سرچشمۀ رود اردبیل از کوه سبلان و سرچشمۀ اهر از جنوب کوه های قراداغ است. رود ارس از آرتاکزاستا (به ارتفاع 790 گز محل اتصالش با رود کوروش 12 گز دارای یک نشیب 778 گزی است در صورتی که طول آن پانصد هزار گز است. این نشیب بطریق ذیل تقسیم میشود: از اولین نقطۀ سرحدی تا جلفا که فاصله آن 150هزار گز است، 60 گز، از جلفا تا ابتدای دشت مغان که فاصله آن 200 هزار گز است، 540 گز، از ابتدای دشت مغان تا قلعۀ گوسفند (قویون) که فاصله اش 150 هزار گز است، 178 گز، از قلعۀ گوسفند تا کنار دریا که فاصله آن 100 گز است و ارس به کوروش ملحق میشود 38 گز. پس حد اعلای نشیب آن بین جلفا و کویر مغان در هر گزی 0/0027 است. در صورتی که در مغرب جلفا 0/0004 و در قسمت سفلی یعنی از کویر مغان به بعد 0/000864 است. (جغرافیای طبیعی تألیف کیهان صص 65-67) : شهرک باژگاه برلب رود ارس نهاده است. (حدود العالم). ارس را در بیابان جوش باشد بدریا چون رسد خاموش باشد. نظامی. ای صبا گر بگذری بر ساحل رود ارس بوسه زن بر خاک آن وادی و مشکین کن نفس. حافظ. درآورد کشتی به آب ارس ز دریای لشکر ارس ماند پس. هاتفی. ارس شد ارس من از جستجویت. لطفی. و رجوع به حبط ج 2 ص 168 و 410 و ذیل جامعالتواریخ رشیدی تألیف حافظ ابرو ص 177 و 182 و 222و ایران باستان ص 692، 1387، 1474، 1689، 1908، 1918، 2268، 2284، 2368، 2370، 2371، 2374، 2376، 2459، 2593 و تاریخ مغول ص 120، 129، 137، 205، 206، 324 شود، بتک بردن چیزی. فرونشاندن به تک. ته نشین کردن. الحدیث فی وصف اهل النار: اذا طفت بهم النار ارسبتهم الاغلال، ای اذا رفعتهم و اظهرتهم حطتهم الاغلال بثقلها الی اسفلها. (منتهی الأرب)
ده کوچکی است از دهستان بهرآسمان بخش ساردوئیه از شهرستان جیرفت واقع در 65هزارگزی جنوب ساردوئیه و22هزارگزی باختر راه مالرو جیرفت به ساردوئیه، دارای 4 تن سکنه است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8) نام محلی در کنار راه قزوین و همدان در 329هزارگزی تهران، (یادداشت مؤلف) شهرکی است (از حدود خراسان بانعمت، و از وی نمک خیزد. (حدود العالم) دیهی است از دیه های خوارزم، (از معجم البلدان) شهری است در نزدیکی بست، (از معجم البلدان)
ده کوچکی است از دهستان بهرآسمان بخش ساردوئیه از شهرستان جیرفت واقع در 65هزارگزی جنوب ساردوئیه و22هزارگزی باختر راه مالرو جیرفت به ساردوئیه، دارای 4 تن سکنه است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8) نام محلی در کنار راه قزوین و همدان در 329هزارگزی تهران، (یادداشت مؤلف) شهرکی است (از حدود خراسان بانعمت، و از وی نمک خیزد. (حدود العالم) دیهی است از دیه های خوارزم، (از معجم البلدان) شهری است در نزدیکی بست، (از معجم البلدان)
دهی است از بخش سرباز شهرستان ایرانشهر واقع در 22هزارگزی جنوب سرباز و در کنار راه مالرو سرباز به فیروزآباد، منطقه ای است کوهستانی و هوایی گرم دارد، سکنۀ آن در حدود 75 تن است، آب آن از رودخانه تأمین میشودو از محصولات عمده اش غلات و برنج و خرما قابل ذکر است، شغل اهالی زراعت است و سکنه از طایفۀ سرباز هستند، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از بخش سرباز شهرستان ایرانشهر واقع در 22هزارگزی جنوب سرباز و در کنار راه مالرو سرباز به فیروزآباد، منطقه ای است کوهستانی و هوایی گرم دارد، سکنۀ آن در حدود 75 تن است، آب آن از رودخانه تأمین میشودو از محصولات عمده اش غلات و برنج و خرما قابل ذکر است، شغل اهالی زراعت است و سکنه از طایفۀ سرباز هستند، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
پاسبان رود، نگهبان و محافظ رود: چو آمد بنزدیک اروندرود فرستاد زی رودبانان درود، فردوسی، چنان خوار برگشت از او رودبان که جان را همی گفت پدرود مان، فردوسی
پاسبان رود، نگهبان و محافظ رود: چو آمد بنزدیک اروندرود فرستاد زی رودبانان درود، فردوسی، چنان خوار برگشت از او رودبان که جان را همی گفت پدرود مان، فردوسی
جمع روده است. (برهان قاطع) (آنندراج). جمع روده است که به قاعده جمع فارسی، های آخر لفظ روده در جمع به الف و نون، تبدیل به گاف شده مثل بندگان جمع بنده و روندگان جمع رونده. (فرهنگ نظام). عفج. (زمخشری). رجوع به روده شود
جمع روده است. (برهان قاطع) (آنندراج). جمع روده است که به قاعده جمع فارسی، های آخر لفظ روده در جمع به الف و نون، تبدیل به گاف شده مثل بندگان جمع بنده و روندگان جمع رونده. (فرهنگ نظام). عِفج. (زمخشری). رجوع به روده شود
واقع شدن. (آنندراج). پیش آمدن. حادث گشتن. بوقوع پیوستن. اتفاق افتادن. روی دادن. رجوع به روی دادن شود: تا در او اشکال غیبی رو دهد عکس حوری و ملک در وی جهد. مولوی. پاک طینت راچه باک از خوب و زشت عالم است میکنم آیینه خود را هرچه خواهد رو دهد. خالص (از آنندراج). رو بما بیچارگان کی آن جفاجو میدهد گر ببیند بوالهوس را خنده اش رو میدهد. محمدسعید اشرف (از آنندراج). از رخت آیینه را خوش دولتی روداده است در درون خانه اش ماه است و بیرون آفتاب. صائب (از آنندراج). ، حاصل شدن. (آنندراج) (غیاث اللغات). میسر شدن. ممکن بودن: روی به عاشق آن بت بدخو نمیدهد قانع به بوسه ای شده ام رو نمیدهد. کلیم (از آنندراج). ، معظم و مکرم داشتن. توجه و التفات کردن. کنایه از شفقت و لطف نسبت بکسی. (لغت محلی شوشتر) ، درتداول عامه، رو دادن بکسی، او را بخود گستاخ کردن. به حسن خلق و خوش رفتاری و نرمی وی را دلیر و جری کردن: به بچه بسیار رو نباید داد. ، موافقت کردن و سازش نمودن. (آنندراج) : با دل ما صحبت تیغ تو تا چون رو دهد اختیاری نیست کس را کار آب و آتش است. سلیم (از آنندراج)
واقع شدن. (آنندراج). پیش آمدن. حادث گشتن. بوقوع پیوستن. اتفاق افتادن. روی دادن. رجوع به روی دادن شود: تا در او اشکال غیبی رو دهد عکس حوری و ملک در وی جهد. مولوی. پاک طینت راچه باک از خوب و زشت عالم است میکنم آیینه خود را هرچه خواهد رو دهد. خالص (از آنندراج). رو بما بیچارگان کی آن جفاجو میدهد گر ببیند بوالهوس را خنده اش رو میدهد. محمدسعید اشرف (از آنندراج). از رخت آیینه را خوش دولتی روداده است در درون خانه اش ماه است و بیرون آفتاب. صائب (از آنندراج). ، حاصل شدن. (آنندراج) (غیاث اللغات). میسر شدن. ممکن بودن: روی به عاشق آن بت بدخو نمیدهد قانع به بوسه ای شده ام رو نمیدهد. کلیم (از آنندراج). ، معظم و مکرم داشتن. توجه و التفات کردن. کنایه از شفقت و لطف نسبت بکسی. (لغت محلی شوشتر) ، درتداول عامه، رو دادن بکسی، او را بخود گستاخ کردن. به حسن خلق و خوش رفتاری و نرمی وی را دلیر و جری کردن: به بچه بسیار رو نباید داد. ، موافقت کردن و سازش نمودن. (آنندراج) : با دل ما صحبت تیغ تو تا چون رو دهد اختیاری نیست کس را کار آب و آتش است. سلیم (از آنندراج)
رود رود اسیر، نهری است به فارس، آب آن شور و ناگوار. از چشمۀ چک چک و چشمۀ مشک آویز برخاسته از بلوک اسیر گذشته به رود خانه کله وارد شود، اصل هر چیزی. (ناظم الاطباء)
رود رود اسیر، نهری است به فارس، آب آن شور و ناگوار. از چشمۀ چک چک و چشمۀ مشک آویز برخاسته از بلوک اسیر گذشته به رود خانه کله وارد شود، اصل هر چیزی. (ناظم الاطباء)
رودخانه ایست بطول 375هزار گز در جنوب فرانسه، از کوه های ’لوزر’ سرچشمه گرفته نواحی ’میلو’، ’البی’، ’گایاک’، ’مونتوبان’ و ’مواساک’ را مشروب می سازد و سپس وارد رود ’گارون’ میشود، مؤلف قاموس الاعلام ترکی آرد: تارن نام نهری است در فرانسه که در کوه لوزره سرچشمه گرفته بجانب جنوب جاری میشود و داخل ایالت اویرون گردد، و از بین قصبات میلو، آلبی، غایاق، یلموز، مونتوبان و موآساق گذشته مسافت 350هزارگزی را طی می کند، و آنگاه از ساحل راست وارد نهر غارونه میشود و ضمناً از طرف راست با نهر آویرون و از سوی چپ به سه نهر ’دوربیه’، ’دوردو’ و ’رانسه’ می پیوندد
رودخانه ایست بطول 375هزار گز در جنوب فرانسه، از کوه های ’لوزر’ سرچشمه گرفته نواحی ’میلو’، ’البی’، ’گایاک’، ’مونتوبان’ و ’مواساک’ را مشروب می سازد و سپس وارد رود ’گارون’ میشود، مؤلف قاموس الاعلام ترکی آرد: تارن نام نهری است در فرانسه که در کوه لوزره سرچشمه گرفته بجانب جنوب جاری میشود و داخل ایالت اویرون گردد، و از بین قصبات میلو، آلبی، غایاق، یلموز، مونتوبان و موآساق گذشته مسافت 350هزارگزی را طی می کند، و آنگاه از ساحل راست وارد نهر غارونه میشود و ضمناً از طرف راست با نهر آویرون و از سوی چپ به سه نهر ’دوربیه’، ’دوردو’ و ’رانسه’ می پیوندد
رود رود تجن، رود تجن از کوه نیزآباد (در دهستان پشتکوه، بخش دودانگه) سرچشمه میگیرد و رودهای مشهوری که به آن می پیوندد عبارتند از: لاجیم رود، رود فریم، زارمرود، گرمابرود و از جنوب بشمال جریان دارد و در هشت هزارگزی جنوب ساری از کوهستان خارج شده و از خاورشهر گذشته در فرح آباد به دریای خزر میریزد و طول آن در حدود 120 هزار گز است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3). رابینو در سفرنامۀ مازندران و استراباد آرد: از رود خانه تجن عبور کردیم زیرا دو تا از هفده طاق پل بزرگی را که آغامحمدخان قاجار در نیم فرسخی ساری بر تجن ساخته بود بهار سال قبل سیل برده بود. تجن رود خانه زیبایی است، بستر آن سنگ و ریگ فراوان دارد. این رودخانه از کوههای بین پلور و فولادمحله سرچشمه میگیرد. ابتدا دشت هزارجریب را مشروب ساخته در یک فرسخی شهر وارد جلگۀ ساری و در 18 میلی ساری در فرح آباد به دریای خزر وارد میشود. روی هم رفته تقریباً 18 فرسخ طول آنست. در کنار پل کنونی آثار پایه های پل قدیمی هست که میگویند شاه عباس ساخته بود. این پل در نزدیکی رود خانه ده آزاد گله واقع است. (سفرنامۀ رابینو ترجمه وحید ص 86). و رجوع به جغرافیای طبیعی کیهان ص 71 و سفرنامۀ استرآباد رابینو ترجمه وحید ص 24 و 74 و 76 و 83 و 84 و 164 شود
رود رود تجن، رود تجن از کوه نیزآباد (در دهستان پشتکوه، بخش دودانگه) سرچشمه میگیرد و رودهای مشهوری که به آن می پیوندد عبارتند از: لاجیم رود، رود فریم، زارمرود، گرمابرود و از جنوب بشمال جریان دارد و در هشت هزارگزی جنوب ساری از کوهستان خارج شده و از خاورشهر گذشته در فرح آباد به دریای خزر میریزد و طول آن در حدود 120 هزار گز است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3). رابینو در سفرنامۀ مازندران و استراباد آرد: از رود خانه تجن عبور کردیم زیرا دو تا از هفده طاق پل بزرگی را که آغامحمدخان قاجار در نیم فرسخی ساری بر تجن ساخته بود بهار سال قبل سیل برده بود. تجن رود خانه زیبایی است، بستر آن سنگ و ریگ فراوان دارد. این رودخانه از کوههای بین پلور و فولادمحله سرچشمه میگیرد. ابتدا دشت هزارجریب را مشروب ساخته در یک فرسخی شهر وارد جلگۀ ساری و در 18 میلی ساری در فرح آباد به دریای خزر وارد میشود. روی هم رفته تقریباً 18 فرسخ طول آنست. در کنار پل کنونی آثار پایه های پل قدیمی هست که میگویند شاه عباس ساخته بود. این پل در نزدیکی رود خانه ده آزاد گله واقع است. (سفرنامۀ رابینو ترجمه وحید ص 86). و رجوع به جغرافیای طبیعی کیهان ص 71 و سفرنامۀ استرآباد رابینو ترجمه وحید ص 24 و 74 و 76 و 83 و 84 و 164 شود
رود نواختن. رودزنی کردن: آن زن ایشان را می دادی و ساقیگری کردی و رود زدی و سرود گفتی. (تاریخ بلعمی). گاه گفتی بیا و رود بزن گاه گفتی بیا و شعر بخوان. فرخی. چون خداوند را فتحها پیوسته گردد و ندیمان بنشینند و دوبیتها گویند و مطربان بیایند که در مجلس رود و بربط زنند در آن روز شراب خوردن را چه حکم است ؟ (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 568). رجوع به رود و رودزن شود، کندن رودکده یا رودخانه ای بطور مصنوعی برای آب بردن بشهری یا موضعی: و رود زدن و آب بردن بدین مواضع... (تاریخ سیستان)
رود نواختن. رودزنی کردن: آن زن ایشان را می دادی و ساقیگری کردی و رود زدی و سرود گفتی. (تاریخ بلعمی). گاه گفتی بیا و رود بزن گاه گفتی بیا و شعر بخوان. فرخی. چون خداوند را فتحها پیوسته گردد و ندیمان بنشینند و دوبیتها گویند و مطربان بیایند که در مجلس رود و بربط زنند در آن روز شراب خوردن را چه حکم است ؟ (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 568). رجوع به رود و رودزن شود، کندن رودکده یا رودخانه ای بطور مصنوعی برای آب بردن بشهری یا موضعی: و رود زدن و آب بردن بدین مواضع... (تاریخ سیستان)
رود خانه ساسان در کازرون، آبش شیرین و گوارا، از چشمۀ ریجان برخاسته از تنگ چکان گذشته در قریۀ حسین آباد کازرون به آب چشمۀ سراب شیر و چشمۀ سیاه رود آمیخته، واردرود خانه شاپور شود، پس در قریۀ پوشکان کازرون به آب چشمۀ سرآب دختران پیوسته چون به قریۀ رودک خشت رسد آن را رود خانه خشت گویند، (فارسنامۀ ناصری)
رود خانه ساسان در کازرون، آبش شیرین و گوارا، از چشمۀ ریجان برخاسته از تنگ چکان گذشته در قریۀ حسین آباد کازرون به آب چشمۀ سراب شیر و چشمۀ سیاه رود آمیخته، واردرود خانه شاپور شود، پس در قریۀ پوشکان کازرون به آب چشمۀ سرآب دختران پیوسته چون به قریۀ رودک خشت رسد آن را رود خانه خشت گویند، (فارسنامۀ ناصری)
طواف کردن همسایگان، رادت المراءه روداناً. (منتهی الارب). رادت المراءه روداً و روداناً، بسیار رفت وآمد کرد آن زن به خانه های همسایگان. (از اقرب الموارد) ، آرام نگرفتن: راد وساده، لم یستقر. (منتهی الارب). استقرار نیافتن، جستجو کردن زمین برای آب و علف بمنظور فرودآمدن در آن، جنبش خفیف باد. (از اقرب الموارد). رجوع به رود شود
طواف کردن همسایگان، رادت المراءه روداناً. (منتهی الارب). رادت المراءه روداً و روداناً، بسیار رفت وآمد کرد آن زن به خانه های همسایگان. (از اقرب الموارد) ، آرام نگرفتن: راد وساده، لم یستقر. (منتهی الارب). استقرار نیافتن، جستجو کردن زمین برای آب و علف بمنظور فرودآمدن در آن، جنبش خفیف باد. (از اقرب الموارد). رجوع به رود شود